نویسنده: دکتر لارا مارکهام
مترجم: امیر عمرانی مقدم
هوش هیجانی چیست؟ مشخصاً هوشمندبودن دربارهی هیجانها
- خودشناسی هیجانی و خودپذیری
- حساسیت و هوشیاری نسبت به نشانههای دیگران
- همدلی (که میتوان آن را تواناییِ دیدن از دیدگاه دیگران و درک احساساتشان تعریف کرد)
- توانایی مدیریت اضطراب و خشم خود، بهمنظور گفتوگوی سازنده دربارهی مشکلات هیجانی
نتیجهی این تواناییها افزایش بینش، و توانایی بیشتر در مدیریت هیجانها و رفتارهای خود، و روابط بهتر با دیگران در طول زندگی است.
مدیریت اضطراب برای انجامِ یک پروژهی عظیم، مدیریت خشم برای حلوفصلِ تعارضهای زناشویی، مدیریت ترس برای درخواست شغل. توانایی فرد در مدیریت هیجانهایش به روشی سالم بسیار بیشتر از ضریب هوشی (IQ) کیفیت زندگی او را تعیین میکند. در واقع، روانشناسان این توانایی را ضریب هوش هیجانی (EQ) مینامند.
در یک پژوهش طولی بزرگ در بریتانیا، در طول پنجاه سال افراد را از دوران کودکی تا بزرگسالی دنبال کردند. موفقیت و شادکامی آنها در زندگی بهشدت با هوشِ هیجانیشان مرتبط بود. مشهورترین یافتهی پژوهش «رُشد بزرگسالان» دانشگاهِ هاروارد این بود که روابط صمیمانه، که با هوشِ هیجانی امکانپذیر است، از مهمترین عوامل در شادکامی و سلامت بلندمدت است. بسیاری از پژوهشهای دیگر، سلامت هیجانی را با سلامت جسمانی بیشتر، موفقیت تحصیلی و شغلیِ بالاتر و ازدواجهای شادتر مرتبط میدانند.
هوش هیجانی فرزندتان از رابطهاش با شما شروع میشود. چطور میتوانید پایهای مستحکم بنا کنید؟
۱. با اعتماد شروع کنید.
زمانیکه نوزاد خواهانِ آغوش شماست، بغلش کنید و بهسرعت به گریههایش پاسخ دهید.
هوش هیجانی بالا از دوران نوزادی و اولین تعاملات نوزاد با مراقبینش شروع میشود، از جایی که او احساس امنیت و اعتماد را پرورش میدهد.
۲. اضطراب خود را تسکین دهید.
حدود صد سال پیش، روانشناسی به نام هری استکسالیوان این ایده را مطرح کرد که نوزادان اضطراب را از والدین خود دریافت میکنند. تحقیقات اخیر تأیید کردهاند که لمس، صداها و حرکات والدین میتواند یا اضطراب کودک را تحریک کند و یا تسکین دهد. ظاهراً، ما همیشه حالت روحی و وضعیت درونیمان را، چه آرام و خرسند و چه متلاطم و کجخُلق، به اطرافیانمان منتقل میکنیم! بنابراین برای آرامکردن و بهترکردن حس و حالتان در مواقعی که حال خوشی ندارید، استفاده از تمرینهای ذهنآگاهی مهم است. آرامش شما باعث میشود که فرزندتان مغز و سیستم عصبیِ آرامتری بسازد.
۳. احساسات فرزندتان را بپذیرید و تصدیق کنید
واضح است که هر رفتاری پذیرفتنی نیست. اما همهی احساسات پذیرفتنیاند. شما میتوانید (و باید) اقداماتِ فرزندتان را در صورت لزوم محدود کنید. این کار زمانی بهترین نتیجه را دارد که در حالیکه این محدودیتها را تعیین میکنید، با احساسی که دارد همدلی کنید، حتی اگر احساسش نارضایتی از محدودیتهای شما باشد! به کودکان آموزش دهید که آنطور که دستها و پاهایشان در اختیارشان است، احساساتشان را خودشان انتخاب نمیکنند، اما میتوانند (و باید) انتخاب کنند که با این احساسات چه کار میکنند.
۴. وقتی شک دارید، همدلی کنید
همدلی و پذیرش شما به فرزندتان کمک میکند تا هیجانهایش را بپذیرد، و این چیزی است که به او اجازه میدهد تا احساساتش را حل کند و ادامه دهد. همدلی شما به او میآموزد که زندگی هیجانیاش، خطرناک و شرمآور نیست و درواقع یک مسئلهی جهانشمول و قابلمدیریت است. او میآموزد که تنها نیست. او میآموزد حتی بخشهای کمتر خوشایندِ خود نیز پذیرفتنیاند، که به این معناست که او بهطور کامل پذیرفتنی است. و او یاد میگیرد که خودش را درک کند و بپذیرد.
۵. هیجانها را تنبیه نکنید و یا تلاش نکنید که توجهاش را از احساساتش منحرف کنید
موقعی که فرزندتان آسیب میبیند او را شرمزده نکنید («یک خراش کوچک که درد نداره»، «مرد که گریه نمیکنه»)، احساساتش را تصدیق کنید، با او همدلی کنید، بگذارید آنچه اتفاق افتاده را به شما نشان دهد، به او کمی زمان بدهید تا این اتفاق را پردازش کند. سپس او آماده خواهد بودکه به حرکتش ادامه دهد.
۶. سرکوبکردن، بیفایده است
تأییدنکردن ترس یا خشم او باعث نمیشود که این احساسات را نداشته باشد، اما ممکن است او را مجبور کند که این احساسات را سرکوب کند.
احساساتِ سرکوبشده مانند احساساتی که آزادانه بیان میشوند، محو نمیشوند. احساساتِ سرکوبشده در دام میاُفتند و دنبال راهی برای فرار میگردند. از آنجایی که احساسات تحت کنترلِ آگاهانه نیستند، بهصورت غیرمنتظره و ناخودآگاه ظاهر میشوند، مثل وقتی که یک کودک پیشدبستانی خواهرش را میزند یا وقتی که کودک هفتساله کابوس میبیند یا وقتی که یک کودک یازدهساله دچار تیک عصبی میشود.
۷. مربیگریِ هیجانها به خنثیسازیِ احساسات شدید کمک میکند
خشم تا وقتی که شنیده نشود از بین نمیرود، پذیرش احساسات و تأمل روی آنها به معنای موافقتکردن یا تأییدکردنشان نیست، شما فقط دارید نشان میدهید که او را درک میکنید. چطور؟ با شنیدن، تصدیق و تأمل.
- «تو واقعاً از دست برادرت عصبانی هستی. در موردش با من حرف بزن»
- « حتماً خیلی ناامید شدی»
- « امروز واقعاً مطابق مِیلَت پیش نمیرود، اینطور نیست؟»
۸. به فرزندتان کمک کنید تا خودتسکینی را یاد بگیرد
ما اکنون میدانیم که نوزادان با داشتن کسی که ابتدا آنها را آرام کند، ساختار عصبی خودتسکینبخشیِ لازم را یاد میگیرند، آنها از این طریق میفهمند که نیازهای جسمی و هیجانی آنها پذیرفتنی و قابلمدیریتاند.
در واقع، وقتی که نوزاد و کودک را آرام میکنیم، سیستم عصبی او شروع میکند به پایهریزی برای خودتسکینبخشی در آینده، به این معنا که مغز و سیستم عصبی نوزادان بهدرستی رشد نمیکند، مگر اینکه وقتی ناراحت است، در آغوش گرفته و آرام شوند.
نوزادان نیازهایی را که برآورده نمیشوند (مانند گرسنگیِ رفعنشده و یا مراقب غایب) را بهعنوان تهدیدی برای زندگی تجربه میکنند. نوزادان بدون آرامشی که به آن نیاز دارند، غرق هیجانها میشوند و سیستم عصبیشان مسیرهایی که بعداً به آنها اجازه خودتسکینبخشی میدهد را پایهگذاری نمیکند. بهعنوان کودک نوپا، یادگیری خودتسکینبخشی یا خودتنظیمی برایشان سخت میشود، زیرا هر احساسی آنها را مضطرب میکند و امکانِ شدتگرفتن و منجر به یک فاجعهشدن، وجود دارد.
کمی بعد (در زمان کودکی) احساس نیاز، ترس یا خشم میتواند باعث اضطراب و یا وحشتزدگی گسترده شود و این کودکان را وادار به بروز رفتارهای نادرست کند، زیرا نمیتوانند احساساتشان را تاب بیاورند یا خودشان را آرام کنند.
۹. به فرزندتان کمک کنید تا یاد بگیرد مشکلات را حل کند
بیشتر مواقع، وقتی که کودکان (و بزرگسالان) احساس میکنند که هیجانهایشان درک و پذیرفته میشود، احساسات بارِ خود را از دست میدهند و شروع به محوشدن میکنند. این یک فرصت برای حلمسئله ایجاد میکند. گاهی کودکان میتوانند خودشان این کار را انجام دهند. و بعضی مواقع به کمک شما برای تبادل نظر نیاز دارند. اما در برابر تمایل به حلکردن مشکل برای آنها مقاومت کنید، مگر اینکه خودشان از شما بخواهند؛ این کار به فرزندتان این پیام را میدهد که شما به تواناییاش در حلمسئله اعتماد ندارید.
۱۰. هوش هیجانی را الگوسازی کنید
فرزندان کاری را انجام میدهند که میبینند شما انجام میدهید. آیا وقتی که استرس دارید، به بقیه میپَرید؟ وقتی مشکلی پیش میآید بدخُلق میشوید؟ میتوانید موقع بحثهای شدیدِ هیجانی، آرام بمانید؟ آیا هنگام ابزار احساسات همدلی میکنید؟ آنها هم همانطور خواهند بود.
۱۱. برخورد سازنده با خشم یکی از مهمترین مهارتهایی است که میتوانید به فرزندتان بیاموزید
وقتی او عصبانی است، در زیربنای آن خشمْ بهدنبالِ رنج یا ترسی باشید که خشم دارد از آن محافظت میکند. اگر بتوانید از گرفتارشدن در جدال جلوگیری کنید، میتوانید آرام بمانید و شرایط را امن نگه دارید. آن موقع است که فرزندتان احساسات رنج یا ترسی که باعث رفتار بد او میشود را به شما ابراز میکند. به خاطر داشته باشید که فرزندتان شما را الگو قرار میدهد، از کلمات استفاده کنید نه از زور، اجازه ندهید که خشمِ خودتان تشدید شود (ساده نیست، نه؟ پس تصور کنید که چقدر برای فرزندتان سخت است، به خاطر داشته باشید که شما الگو هستید).
۱۲. قبل از اینکه احساسات خودتان از کنترل خارج شود، مداخله کنید
هر بار که سر یکی از فرزندانم فریاد میزنم، میفهمم که تقصیر از من است. نهتنها دارم فریاد میزنم، بلکه قبل از اینکه نیازی به فریاد باشد، بهطور مؤثر مداخله نکردم.
وقتی که از کودک پنجسالهام خواستم که کامپیوتر را خاموش کند، این کار را نکرد و دیر به تختخواب رفت. بدیهی است، او به من نیاز داشت تا در انجام کاری که بهتنهایی برایش سخت بود، کمکش کنم- اینکه کمک کنم از آن برنامهی سرگرمکنندهاش خارج شود و او را بفرستم مسواک بزند. بعد خودم را میبینم که بر سر او فریاد میزنم، چون این چهارمین باری است که این را ازش خواستهام و الان بیست دقیقه گذشته است. هر زمانی که اینقدر اصرار کردهاید، و فایدهای نداشته، رویکرد متفاوت و پیچیدهتری لازم است.
خواه بغلکردن کودک نوپای خسته باشد و یا اصرار بر اینکه نوجوان چهاردهسالتان در حمل خریدها کمک کند، شما بهوضوح نشان میدهید که تجدیدنظر نخواهید کرد، اما این کار را در حالی انجام میدهید که هنوز آرام هستید. شما لحن صُلحآمیز خودتان را در خانه حفظ میکنید، و به آنها چیزی مفیدی دربارهی چگونگی مدیریت خودشان آموزش میدهید.
اگر در نهایت شروع به فریادزدن کنید، آنها فقط احساس میکنند که مورد سرزنش قرار گرفتهاند. آنها هیچ چیز مفیدی یاد نمیگیرند و بسیاری از مسائل مضر دربارهی نحوهی مدیریت احساسات خود را از طریق تماشای شما که به احساسات خودتان به هزینهی آنها میپردازید، یاد میگیرند.
۱۳. خودشناسی هیجانی فرزندتان را تضعیف نکنید
فرزندتان برای پرورش قطبنمای درونیاش، به دلگرمی شما نیاز دارد. به احساسات او دربارهی دیگران احترام بگذارید. اگر از این که عمویش او را بغلش کند، احساس ناراحتی میکند، به او بیاموزید که به جای بغل دست بدهد. وقتی که یک کودک پیشدبستانی از بازی دوباره با یک آشنا در زمینِ بازی امتناع میکند، دلایلش را بشنوید و تلاش کنید تا در حل مشکل به او کمک کنید، اما به هر حال بگذارید او تصمیم بگیرد تا خودش تصمیم بگیرد که با چه کسی بازی کند. توانایی او را برای اعتماد به احساساتش، از جمله احساس ناراحتیای که او نمیتواند بهدرستی تشخیص دهد، تأیید کنید. کودکان از سنین پایین باید بتوانند تصمیمات خود را دربارهی آنچه برایشان امن است بگیرند.
۱۴. صحبتکردن در مورد مسائل سخت را الگوسازی کنید
کودک شما ممکن است به دلایلی مثل تفاوت جسمانی، غیبت پدر، ناتوانی در یادگیری، فرزندخواندگی، طلاق قریبالوقوع شما یا اعتیاد پدربزرگش به چالش کشیده شده باشد. یا ممکن است برای او گفتن این که از امتحاندادن میترسد یا مربی بیسبال دائماً فریاد میزند یا این که بچهها او را در اتوبوسِ مدرسه اذیت میکنند، سخت باشد.
هر کودکی مشکلاتی دارد که از بحث دربارهی آنها میترسد. و اینها مسائلی هستند که در آنها بیشتر به حمایت و راهنمایی شما نیاز دارند. البته، شما ابتدا باید بر ناراحتی خود از این موضوع غلبه کنید. با نداشتن احساس گناه شروع کنید و به مقالهی «صحبت با فرزندان: چطور گفتوگوهای دشوار داشته باشیم» نگاه کنید.
شما همچنین نیاز دارید که زمانهای منظمی را اختصاص دهید تا فرزندتان بتواند دربارهی مسائلی که او را ناراحت میکند، صحبت کند. یکی از راههای عالی این است که قبل از خواب، و بعد از خاموشی چراغها، از فرزندتان دربارهی روزش بپرسید. چه چیزهایی خوب بود؟ چه چیزهایی سخت بود؟ شگفتانگیز است که ترکیب تاریکی و نزدیکشدن به زمان خواب اغلب باعث میشود کودکان خجالتی هم راحتتر دربارهی مسائلشان صحبت کنند.