نویسنده: سحر محمدی
آیا “فرزندپروری مبتنی بر دلبستگی” علمی است؟ بله
پژوهشها، از جمله دههها مطالعات طولی، بهطور قاطع نشان میدهند که کودکانی که در سنین پایین پیوندهای محکم (دلبستگی ایمن) با والدینشان برقرار میکنند، در بزرگسالی روابط بهتری با دیگران برقرار میکنند، عزتنفس بالاتری دارند، در شرایط استرسزا انعطافپذیرتر و مقاومترند و در هر جنبهای از زندگی، از تحصیل گرفته تا تعامل با همسالانشان، عملکرد بهتری دارند.
این پیوندهای دلبستگی زمانی شکل میگیرند که والدین به نیازهای فرزندانشان پاسخ بدهند و به شکل قابلاعتمادی، راحتی و تسکین برایشان فراهم میکنند. مثلاً وقتی گریه میکند، او را درآغوش میگیرند یا زمانی که کودک ناراحت است، او را در بغل خود نگه میدارند و به او اطمینانخاطر میدهند. وقتی کودکان این نوع پیوند و رفتارِ قابلاعتماد را تجربه کنند، آزاد میشوند تا بیاموزند و تحول پیدا کنند، بدون اینکه مجبور باشند توجه و انرژی خودشان را صرف حفظ بقا کنند یا گوشبهزنگ بمانند و حواسشان روی کوچکترین تغییرات محیطشان متمرکز باشد.
همهی ما با این سائق فطری برای پیوندیافتن متولد میشویم و وقتی این پیوند بهشکل قابلاعتمادی برقرار شده باشد و در پاسخ به گسستهای رابطهای، جبران صورت بگیردْ آنوقت مغز میتواند بهبهترین شیوه رشد کند.
وقتی دلبستگی ایمن از سمت مراقب اصلی برای کودکان فراهم بشود، این تجربههای قابلپیشبینی و در نتیجه قابلاعتماد، سطح استرس کودکان را کاهش میدهد و این امکان را برایشان فراهم میکند تا جسارت و نهایتاً اعتمادبهنفس را در خود پرورش بدَهند. این کودکان میآموزند چطور احساسات و رفتارهای خودشان را مدیریت کنند و همین باعث میشود بتوانند شکوفا شوند.
از طرف دیگر، وقتی این نوع پیوند رخ ندهد، کودکان این درسها و مهارتهای مهم را نمیآموزند و همین امر، آنها را در معرض انواع مشکلات قرار میدهد: مثل پرخاشگری، نافرمانی، بیشفعالی، تحولِ زبانی کم، مهارتهای اجرایی ضعیف، و حتی تابآوری کمتر در مواجهه با مشکلات سیستمی مثل فقر، بیثباتی خانواده، و استرس و افسردگی والدین.
در دههی ۱۹۶۰ میلادی، دانشمندان یک آزمون جالب را طراحی کردند. این آزمایش «موقعیت ناآشنا» نامیده شد، که یک پروتکل آزمایشگاهی است و بر این موضوع تمرکز دارد که وقتی کودکان از مادرشان جدا میشوند و در یک «موقعیت ناآشنا» یعنی در یک اتاق ناشناخته همراه با یک غریبه یا تنها میمانَند، چه اتفاقی میافتد؟
در این آزمایش، مادر با نوزادِ دوازدهماهه در آزمایشگاه و در حضور آزمایشگر (یک غریبه) بازی میکند. سپس، مادر برای مدت کوتاهی نوزاد را در اتاق با غریبه تنها میگذارد. بخش مهم این آزمایش این است که نوزاد چگونه وقتی مادر بهسرعت به اتاق برمیگردد، واکنش نشان میدهد.
با مشاهدهی نحوهی عکسالعمل کودکانِ یکساله به استرسِ ناشی از ترکشدن توسط مادر و بهخصوص نحوهی پاسخدهی آنها در زمان بازگشتِ مادر به اتاق، پژوهشگران دریافتند میتوانند چیزهای زیادی دربارهی نظام دلبستگی این کودکان بفهمند. یعنی متوجه شدند آنها چگونه با مراقبان اصلی خود پیوند برقرار میکنند و از آن رابطه بهعنوان یک «پایگاه امن» استفاده میکنند.
انواع دلبستگی
۱. ایمن
این نوزادان به جدایی والدین اعتراض میکنند و وقتی والدینشان بازمیگردند، بهراحتی آرام میشوند. این نوزادان که بهعنوان نوزادانِ با دلبستگی ایمن شناخته میشوند، روابط بهتری با والدینی که با آنها دلبستگی ایمن دارندْ برقرار میکنند، اما این تنها نکتهی مهم نیست. وقتی این کودکان رُشد میکنند، در تقریباً هر جنبهای، از جمله روابط بینفردی و تحصیلی، نظمبخشی و مدیریت بیشتری دارند.
۲. مقاوم/دوسوگرا
این نوزادان به هنگام ترک والدین اعتراض میکنند، اما هنگام بازگشت والدین از دریافت آرامش از آنها خودداری میکنند. آنها یاد گرفتهاند که والدینشان همیشه در برآوردهکردنِ نیازهایشان قابلاعتماد نیستند و به همین دلیل آرامشیافتن از والدین برایشان سخت است.
با رشد این کودکان، تمرکز آنها بر جستجوی اطمینان در روابط باقی میمانَد، اما به دلیل خشم و نیازمندیشان، تمایل به ایجاد روابط نارضایتبخش دارند. تمرکز بر جستجوی عشقْ مانع از توجهِ مناسب به تکالیف تحولی مناسبِ سن، مانند یادگیری و آزمونکردنِ استقلالْ میشود. این کودکان اغلب در تلاش برای ارضای نیازهای دلبستگیِ برآوردهنشده، با همسالان خود بیش از حد درگیر میشوند.
۳. اجتنابی
این نوزادان ممکن است به هنگام ترک والدین اعتراض نکنند و به هنگام بازگشت والدین نیز به دنبال آرامش نباشند. این کودکان نیازِ به آرامش مناسب سنشان را ابراز نمیکنند، ظاهراً به این دلیل که فرض میکنند این نیازها در رابطه برآورده نخواهند شد. اما وقتی این نوزادان را به دستگاههای فیزیولوژیکی متصل میکنیم، متوجه میشویم که قلبشان تُند میزَنَد. آنها نشانههایی از استرس شدید ناشی از جدایی نشان میدهند – و با این حال آن استرس را پنهان میکنند، بهوضوح فهمیدهاند که پنهانکردن احساساتشان کارآمدتر است.
اگرچه در این موقعیت آزمایشگاهی مستقل به نظر میرسند، اما در خانه یا مدرسه مستقل نیستند و در واقع توسط معلمان مهدکودک به عنوان کودکانی بیشازحد نالهگر و پُرتوقع ارزیابی میشوند.
این کودکان با بزرگتر شدن، نیازهای عاطفی خود را بیش از حد و ترسناک مییابند و بنابراین آنها را سرکوب میکنند. مگر اینکه فرصت تجربهی درمانی یا رابطهای متحولکنندهی عاشقانه را داشته باشند، در غیر این صورت ممکن است ظرفیت زیادی برای صمیمیت پرورش ندهند. در حالی که ممکن است در مدرسه و ورزش موفق باشند، کمبود مهارتهای اجتماعی اغلب شادمانی و حتی موفقیت شغلی آنها را محدود میکند.
۴. بدون سازمان
سومین و پریشانترین نوعِ دلبستگیِ ناایمن، بدون سازمان است. دلبستگی بدون سازمان زمانی حاصل میشود که یا کودکان بفهمند والدینشان شدیداً نسبت به احساساتشان پاسخگو نیستند یا خودِ والدین منبع ترس و وحشت کودک باشند. در سایر انواع دلبستگی کودکان میتوانند برای پاسخدادن و کنارآمدن با یک مراقبِ حساس، منفصل یا بیثبات، الگوهای سازمانیافته را پرورش بدهند. اما در الگوی دلبستگی بدون سازمان، کودکان نمیتوانند هیج شیوهی پایدار یا مؤثری برای مقابله با مراقبی پیدا کنند که گاهی خودش باعث ایجاد وحشت در کودک میشود.
چگونه میتوان یک کودک با دلبستگی ایمن پرورش داد؟
به تمام احساسات اجازهی بروز دهید. وقتی ناراحت هستند، آنها را تسکین دهید. اطمینان حاصل کنید که احساس امنیت میکنند. آنها را همانطور که هستند ببینید و بپذیرید. کارل راجرز این را بهعنوان “توجهِ مثبت بدون قید و شرط” مینامد. دَن سیگل آن را به “۴ ویژگی” میشناسد: ایمن بودن، احساس امنیت داشتن، دیدهشدن و درکشدن و تسکینیافتن. بعدها در مقالههای دیگر تکتک این ویژگیها را مورد بررسی قرار میدهیم.
بهترین پیشبینیکنندهای که نشان میدهد آیا کودک شما دلبستگی ایمن خواهد داشت؟
این است که آیا شما با تاریخچهی دلبستگی خود کنار آمدهاید یا نه. اگر شما هم مثل بقیهی انسانها باشید، زمانیکه به برخی از روابط باارزش و خاطراهانگیز خود نگاه میکنید ممکن است با اندکی پشیمانی و حسرت روبهرو شوید؛ شاید شرایط بر وقف مراد شما نبوده، یا زمانی که نیازمند کمک بودیدْ کسی دست شما را نگرفته است. در هر صورت شما نمیتوانید رویدادهای گذشته را تغییر دهید؛ اما خبر خوش این است: نیازی نیست که کودکیِ کاملاً بیعیب و نقص داشته باشید. اما باید به تاریخچهی دلبستگی اولیهی خود فکر کنید. درک داستان زندگی، حتی اگر تاریخچهی چالشبرانگیز بوده باشد، کمک میکند از آگاهیای گشوده و پذیرا برخوردار شوید. علاوهبراین، حتی اگر در شرایط مساعدی بزرگ نشده باشید (مثلاً به دلیل غیبت والدینتان، نقاط کور آنها، بدرفتاریشان با شما یا به هر دلیل دیگری) سبک دلبستگی شما یک چیز ثابت و تغییرناپذیر نیست. گذشتهی شما، سرنوشت محتومتان نیست. شما میتوانید رویکردها و ساختارهای رفتاریای را که پیش از این داشتهاید، تغییر دهید. داشتن پدر و مادر ایدئال یا تاریخچهی روابطی کاملاً پاک، پیشنیازِ ساختن روابطی پایدار، ماندگار و ایمن نیست. تنها پیشنیازِ مسیر دستیابی به ثبات و احساس نزدیکی در روابطتان، خودِ شما و آمادگی شما برای تغییر است تا بتوانید رفتارهایتان را کاملاً صادقانه بررسی کنید و باور داشته باشید که میتوانید آنها را تغییر دهید.
با آوردن آگاهی خود به زندگی هیجانی اولیهتان، ناخودآگاه را به خودآگاه تبدیل میکنید. این کار نقاطی را که خودتان در آن احساس دیدهشدن، امنیت، ایمنی یا تسکین نمیکردید، درمان میکند. این همان چیزی است که به شما اجازه میدهد امنیت را به فرزندتان بدهید.